«آنچه میخواهم نمیبینم
وآنچه میبینم، نمیخواهم»
دوست میداشتم امسال یادداشتی برای تولدم ننویسم که نمینویسم، من کی باشم که تولدم مبارک باشد یا نباشد، جای آن بیهودهگوییها و گزافهگوییها چندخطی راجع به خرداد نوشتم که میخوانیدش؛
خرداد باز هم خیلی عادی رسید از راه، و من مثل هر سال احوال ویژهای در این ماه دارم؛ بوتهی یاس خانه مجددا گل داده و عطرش خانه را پر کرده، جوی آب محله پر آبتر و پر سروصداتر شده، ریحونها شادابتر اند، سپورهای محله صبحها میزنند زیر آواز و با جارویشان خشخشی راه میاندازند که بیا و ببین، و اگر هوا هم کمی خنکتر بود احتمالا چیزی از اردیبهشت کم نداشت.
خرداد ماه من نیست، فیالواقع منم که متعلق به خردادم، نه خرداد به من؛
به همین مناسبت علاقهای ندارم مثل دیگران بنویسم فُلان روز از فُلان ماه سال بنام من است یا چیزهایی شبیه به این که مدتهاست در این مجازستان مد شد و سرزبانهاست!
خرداد مال همهست. مثل تمام روزها و ماههای سال.
اتفاقا من اگر سهمی از هفدهمین روز خرداد داشته باشم، دوست دارم آن را با تمام انسان های خوب عالم شریک شوم.
این آخرین روزهای بهار، آنقدر غمانگیز هستند که با تولد امثال من دردی از غم سفر نُه ماههی بهار کم نمیکنند.
بهار آبستن میشود در چنین روزهایی تا فروردینِ بعدی دوباره برایمان شکوفه بزاید.
امید آنکه بهارهای بعدی را در کنار دوستانِ جان و خویشان عزیزتر از جان ببینیم همهمان، البته در سلامت، البته با دلی خوش و البته با چشمانی غرق لبخند.
ارادتمند همه دوستان دیده و نادیده و تشکر بابت پیامهای پر مهرتان که از پس جبرانش برنمیآیم.
(یا.سین)
خرداد هزاروچهارصد