سپیده صبح است | راه رفتن در تاریکی خانه حس عجیب غریبی دارد | جوشترین حالت سماور در خانهی ما همین ساعت است تا حدود هفت صبح | مصرع جدیدی چند روز پیش حین پیادهروی به ذهنم خطور کرده که میخواهم کمی الان رویش تمرکز کنم | سالها پیش متوجه شدم اغلب شعرهایم را حدود ساعت یازده شب تا پنج صبح نوشتهام | یعنی «خلوت» معجزهی خودش را کرده است | معمولا کمی قبل از آنکه شعر را شروع کنم، چندتا از اشعار استاد شفیعی یا مرحوم ابتهاج را میخوانم | گاهی هم دست میبرم لای کتاب مهدی اخوان ثالث یک صفحه را باز میکنم و از همانجا شروع میکنم به خواندن | بیتاثیر نیست، ذهن آدم را کمی باز میکند | هیچکدام از این کارها که جواب ندهد میروم سراغ نوشتن | درست مثل همین حالا! | کمی مینویسم و یهو تا به خودم میآیم بیت اول را کامل کرده ام | عجیب است: ساز و کار مغز!