چرا "خانه" و مفهومآن برایما اینقدر پیشپاافتاده شده؟ | خانه یک محل بدیهیست برای ما | خانه، جای و مکان من است | اشیا خانه اغلبشان با سلیقهی من در ارتباطاند | آنجا کسانی جز من هستند که من آنها را دوستدارم و آنها مرا دوستدارند | حساباش از دستم دررفته که چندبار در آن خندیدهام، چندبار ترسیدهام، چندبار ناراحت بودم و... | جمیع احساسات من در آنجا رخ داده است | کلی کتاب در آنجا خواندهام | همین دیشب نعنا ردیفی از کتابهایم را مرتب میکرد که صبح متوجه شدم آنها را از سمت دیگرشان چیده طوری که حاشیهی پشت جلد کتاب آنطرف افتاده است و دیگر نمیشود نام هرکتاب را دید | خانه محل رفت و آمد انسانهاییست که به من مربوطاند | در نقطه به نقطهاش تجربههای مختلفی دارم | خانه، کلید دارد و کلید آن را فقط چندنفر دارند که هرروز باز و بستهاش میکنند | گاهی کلیدخانه را جا میگذارم و وقتی میمانم پشت در، دلم را غم میگیرد درحالیکه میدانم تا چنددقیقهی دیگر به هر نحوی در باز خواهد شد! | خانه، آدرس دارد مثلا خانهی ما در کوچهی علیاکبریست و با گفتن اینعنوان به راننده تاکسی میتوانید به خانهی ما برسید | خانه گاهی کثیف میشود، اما چون خانهی ما است تمیزش میکنیم | گوشهای از خانه گاهی تاریک میشود ولی چون مال ماست میتوانیم برایش چراغ بخریم | خانه باید فرش داشته باشد و تختها را باید درگوشهی اتاقها رها کرد برای قشنگی، اما روی فرشها خوابید | خانه همیشه یکجاست و جایی نمیرود | ما گاهی از آن دور میشویم و باز به آن برمیگردیم |گاهی یکباره با خودم میگویم: باید خودم را ببرم خانه | گاهی باید خودم را ببرم خانه تا بخوابد | گاهی ببرم "من" را تا گوشهای بنشیند با ماگ سفالی برگنشاناش کتابی را باز کند و غرق شود | درهرخانه باید چندین گل باشد و هرروز به آنها رسیدگی شود، گلها گلههای اکسیژن را توی خانه رها میکنند |گاهی "من" خسته است و خانه خیلی خوب "من" را آسوده میکند | خانه "من" را از گردبادها حفظ میکند | "من" در خانه وحشت میکند اما خانه سرجای خودش میایستد و با همهی بادها و بورانها روبرو میشود | نمیدانم اهالی بم نظرشان راجع به خانه چیست | اما جایی از زبان یک خانه در خرمشهر شنیدم که میگفت: من و خانهها دیگر گمان میکردیم دولت نمیگذارد جنگ بشود! | نمیدانم چرا از شنیدن همین جملهی کوتاه انگاری که قلبم را توی مشتم فشار بدهم، سینهام تنگ شد | آن خانههم غصهاش شد و کمی از پنجرههایش اشک ریخت | خُب، آن خانه را باید آرام کرد | خانه جای "آساییدن" است نه جای جنگ و رد گلوله بر پیکر و نیمهفروریخته | خانه به آدم حس مالکیت میدهد و نباید دست بیگانه بیوفتد چون کسی که خانه ندارد، هرچه داشته باشد باز انگار مالک هیچ است! | چون کسیکه خانه ندارد، آدرس هم ندارد و نمیشود به او رسید |حالا شما بگویید اینکه "خانه" یک بدیهیست، حرف صحیحی هست یا نه؟! | شما بگویید میشود بوی خانه را از کسی استشمام کرد یا نه؟! | میشود یک نفر، خانهی کسی باشد یا نه؟!
-یاسین|آذرماهچهارصدودو|درراهخانه|یادداشتهای پراکنده