در آغوشم کسی گم شد
دلی انگار از من رفت
بغل، گمگشته میجوید
درون من یعقوب غمگینی
با چشمان منتظرش
مدام دارد میگرید
زلیخاییست احوالم
کسی پسخورده از معشوق
شکستخوردهای از عشق
که باز از عشق میگوید
به عطر تو دچارم من
همان عطری که حتی گُل
برای زنده بودنِ خود
مدام او را میبوید
مدام از تو میگویم
بیتهایی درون شعرهایم
به حال من بسوز، ای دل
چقدر «یک منِ تنهایم»
(یا.سین/٢۶خُرداد١۴٠٠)