جهان، به ویژه خاورمیانه، خصوصاً ایران، پر از مردهای غمگین و ظاهراً متشخص است که ادعای عاشقپیشگی دارند ولی دنبال رمنس(Romance) نیستند، بلکه دنبال تراژدیاند (Tragedy) ، و برای هر تراژدی جایگاه رفیعی قائلاند.
بهنحوی بندهی غصهاند اینها.
دوست میدارند که مظلوم واقع بشوند یا حداقل آنطور بنظر برسند. میپسندند که بگویند جفادیدهاند. دوست میدارند که مدام فریاد بزنند یار بیوفاست. دوست دارند که اعلام کنند معشوقهها ظالماند.
دوست دارند که آه و ناله سر بدهند از هجران و فراق و چیزهایی شبیه به اینها.
دوست دارند که از بیرحمی محبوب رنج ببرند و خودشان را آزار برسانند.
هرچند تمام مطلب و صفاتِ یادشده، سوژههای مناسبی برای شعر و ترانهاند، اما اغلبشان برای زندگی واقعی سماند. مادهی مخدرند.
خلاصه اینکه؛
«شیفتهی قالب مرد آزردهی مطرود مهجور مظلوم هستند.»
و این مرض باعث میشود متوهم باشند و طوری در چنین نقشی فرو بروند که در روابط، مدام احساس مظلومیت بکنند، طرف مقابل را مقصر بدانند و خطاهایشان را با همین مسئله توجیه کنند.
یادداشت۱۴خُرداد۱۴۰۰