مقدمه:
این یادداشت را بعنوان نقد کوتاهی بخوانید از انسانهایی که چون به کپی اکتفا میکنند، از خلقاثر عاجزند!
من کپیِ وصف معشوقهی دیگری را مُفتمُفت برای وصف تو خرج نمیکنم!
تو مصرعی هستی که من، شخصا، در ذهن خودم، با قلم خودم، در دفترخودم، با واژگانی که تحت تاثیر تو کاملا آگاهانه برگزیدهام و در پشت میز خودم خلق میکنم. تو قند روزهای تلخ من نیستی! درواقع من مثل این اهالی مجازی نیستم که توصیفِ معشوقهی ایمان صفا را مثل نقل و نبات ارزانی معشوقههایشان میکنند یا دست به دزدی ادبی میزنند. من حتی اصراری هم ندارم که عاشقانههای سعدی، حافظ، شهریار، ابتهاج و... را خرج تو کنم. چرا که هیچکدام از آنهاهم چنینکاری نکردند. پیوسته کوشیدند تا کلمات خودشان را در وصف معشوقهشان خرج کنند. آنها با اینکار هزاران غزل جدید سرودند و به همانکه دیگران مینوشتند اکتفا نکردند. نه آنها، که اگر کسی با واژگانِ خودش دست به قلم نمیشد، تاحالا شاعران هم منقرض شده بودند!چیزی مشابه حسبوحالنویسی که خیلی راحت در این سالها از بین رفت و کسی هم متوجهاش نشد.
اما شعر عالیترین حالت شرح معشوقهها به دست عاشق است و بنظر من باید ساحتی طیب و پاک، عاری از غیروبیگانه داشته باشد. کلماتی داشته باشد که در اثر جوشش عشق در شاعر، مختص معشوقهاش برگزیده شده و برای وصف او به کار گرفته شود. مصرعهایی که خاص او طراحی میشوند. غزلهایی که تنها برای او سروده میشوند.
گمان میکنم چیزی وجود دارد به اسم «غیرت در شاعرانگیهای یک شاعر» همان چیزی که باعث میشود نتوانم از توصیفِ دیگری، برای تو استفاده کنم. همان چیزی که باعث میشود نتوانم مثل دیگران، تو را شایستهی این تعریف دم دستی، پرتکرار، مفت و خرجشده مثل؛ «تو قندروزهای تلخ منی» بدانم.
من خود دست به شرحدادنِ تو میزنم. بنابراین هیچگاه «تو قند روزهای تلخ منی» را برایات نخواهم فرستاد. من با واژگان خودم اما برایت مینویسم؛
آه از آن دامنِ دامنگیرش
دو سه تا زُلفِ سپیدِ پیرش
واژهی چهرهی او چَشماش بود؛
میکشید خطِ سیاهی زیرش
و اجازه میدهم بقیه مشغول فرستادن کلیپ «تو قند روزهای تلخ منی» برای یکدیگر باشند. چه باک، وقتی آنها مشغول این کارند من دارم شعر بعدیام را با این مضمون شروع میکنم؛
من درخت پیر بادامم
تو نهالِ ظریفِ گیلاسی
مرا هرسال سرما میزند، اما تو؛
به هوای اردیبهشت هم حساسی