ادعا داشت؛
که در عشق، موحد بوده
ولی، «اما» و «اگر» های زیادی میگفت.
آه،
از ایمان به صد چون و چرا آلوده.
عاشق زندگیام کرد، سپسام کرد رها
رفت از من، اثری نیست ز او
همچو تیری که در چلّهْکمانی بوده.
سینهی تنگ منو
بار غم او، هیهات
زلف آشفته و این حال خراب
لب لرزان،
جامی که مدامش پر ز شراب
میکند سینهی تنگام را برایات اثبات؟
با خبر باش، ای معشوقهی دور
پردهی سینه تنگام بروی تو فقط بگشوده
قاب کردم طُرّهی موی پریشانات را
زدهام بر سر در این سینهی داغ
تا که دارم نفسی، نامات را
(یا.سین/۱۶خُرداد۱۴۰۰