آدمیزادی چه میخواهد برای جستجو
رَدّی از عشق و کمی هم آرزو
تَرک باید کرد غرور خویش را
از زبان خود، زَهر نیش را
عقل میوهی صبر است و گوش
چشم را از دیدن نقصان مَپوش
از هراس آیندهی پنهان نخوان
تو قدم بُگذار در راه و نمان
چه خطاها که به ظاهر فرصتند
بس خطرها که به باطن نعمتند
تو خطرها را به جان خود بخر
گر خدا داری چه باکی از خطر؟
-یاسین/آبان١۴٠٢