فلک

صبر بسیار بباید پدر پیر "فلک" را

صبر بسیار بباید پدر پیر "فلک" را

فلک

فلک سومین وبلاگ من پس از پاریس نیوز و جمله است که هردو با سابقه ای دوازده ساله به دلیل عدم تعهد یکی از سرویس دهندگان وبلاگ نویسی، براحتی حذف شدند.
اینجا یادداشت های روزانه ام را مینویسم و شعرهایم را منتشر میکنم.
گرچه مطلعم وبلاگ این روزها قلدری سابق خودش را از دست داده است وکمتر کسی در این ایام آن را جدی میگیرد، اما بنظر من یک روزانه نویس، حتما باید یک وبلاگ داشته باشد و مدام درحال نوشتن باشد.
در وبلاگ فلک، یادداشت ها و شعرهایم را منتشر میکنم. البته اگر بشود نامش را گذاشت شعر.
همین و باقی بقای تان
ارادتمند-یاسین

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گریست» ثبت شده است

نیچه داد می‌زد:" امید؟ امید دیو آخر است! در کتابم، انسانی، بیش از حد انسانی مطرح کردم که هنگامی‌که جعبه‌ی پاندورا باز شد و زشتی‌هایی که زئوس در آن گذاشته بود، به دنیای انسان‌ها فرار کرده بودند، یک زشتی نهایی که کسی آن را نمی‌شناخت، در جعبه باقی ماند: امید.
از آن زمان به بعد انسان به اشتباه این جعبه و امید درون آن را، صندوق خوش اقبالی می‌داند. اما ما آرزوی زئوس را فراموش کرده‌ایم. او آرزو کرده بود که انسان به آزار خود ادامه دهد. امید بدترین بلا است زیرا عذاب را ادامه می‌دهد."

وقتی نیچه گریست - اروین د. یالوم

برحاشیه‌ی این قسمت کتاب این متن را نوشته‌ام:
«نه! | آدمیزاد اگر پشت محکمی داشته باشد | هیچ‌وقت امید را این‌قدر دست‌نیافتنی و عذاب‌آور نمی‌بیند | اگر کسی دنبال اصل زندگی‌ست، پای‌گذاشتن کودکی برروی زمین -علی‌رغم تمام سیاهی‌ها و پلشتی‌های جهان- باز ته‌دل‌ات را گرم میکند | اصلا چرا آدم باید گل نگهداری بکند؟! جز اینکه دنبال بهانه‌ای برای زنده‌نگه‌داشتنِ اُمید در تازه‌ترین جوانه‌های گل و گیاه‌ش می‌گردد؟ | منتها "اگر"! و این "اگر" بسیار مهم است.» 

 

یاسین | آبان چهارصدودو