فلک

صبر بسیار بباید پدر پیر "فلک" را

صبر بسیار بباید پدر پیر "فلک" را

فلک

فلک سومین وبلاگ من پس از پاریس نیوز و جمله است که هردو با سابقه ای دوازده ساله به دلیل عدم تعهد یکی از سرویس دهندگان وبلاگ نویسی، براحتی حذف شدند.
اینجا یادداشت های روزانه ام را مینویسم و شعرهایم را منتشر میکنم.
گرچه مطلعم وبلاگ این روزها قلدری سابق خودش را از دست داده است وکمتر کسی در این ایام آن را جدی میگیرد، اما بنظر من یک روزانه نویس، حتما باید یک وبلاگ داشته باشد و مدام درحال نوشتن باشد.
در وبلاگ فلک، یادداشت ها و شعرهایم را منتشر میکنم. البته اگر بشود نامش را گذاشت شعر.
همین و باقی بقای تان
ارادتمند-یاسین

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

یاسین سالاری - سالاریمدتی‌ست با شتاب کمتری کتاب می‌خوانم | پیش‌ترها لذت‌م در یک نفس‌خواندن بود | البته همچنان عناوین بسیاری هستند که نخوانده‌ام و وسوسه‌ام می‌کنند تا کتابِ توی دستم را زودتر تمام کنم و سراغ‌شان بروم | خوش‌بختانه اغلب اطرافیان و دوستانم متوجه شدند که کتاب مرا بیشتر سرذوق می‌آورد تا سایر تجملات؛ | مردها هم آن‌چنان تجملاتی ندارند! | البته اگر جوراب‌های ساق‌کوتاه را که مردانه نیست و بنظرم مال بچه‌پسرهای دماغو و لوس است، در شمار کالاهای مردانه نیاوریم! | بعلاوه، گاهی تعدادی از اطرافیان هم کتابی به امانت می‌دهند تا بعد از خواندن، راجب‌ش باهم گفتگو کنیم | و مدام هم سراغ‌اش را می‌گیرند که فُلان کتاب را که برای‌تان آوردم خواندید؟! | و من باز با شرمندگی باید بگویم سعی می‌کنم در اولویت مطالعه بگذارم و... | همه‌ی این‌ها روی‌هم، یعنی خروارها کتاب ناخوانده دارم که همین حالا روی میزم برج‌شده‌اند | اما مدام با خودم کلنجار می‌روم که مبادا کتابی را ناپخته و خام تمام کنم، به ذوق بعدی، و به ذوق بعدی و بعدی و... | کجا قرار است برویم با این‌همه شتاب؟! | بعد به خودم بیایم ببینم بی‌سوادتر از دیروزم | ببینم چای‌نبات را به سودای خوردن چای‌نبات بعدی، آن‌قدر تندتند هورت کشیده‌ام، که نه طعم چای را متوجه شدم، نه شیرینی نبات را، فقط این وسط زبانم را سوزانده‌ام! 

-یاسین، یادداشت‌های‌پراکنده، زمستان١۴٠٢

برنارد شاو گفته است؛ راه بدست آوردن دل مردان از راه شکم است! | واضح است به ما مردها طعنه زده| خب خودش هم مرد است خیر سرش! | گرچه انقدرها هم بی راه نگفته است | اما قرار نبود این را بیرون از جمع خودمان فاش کند! | این را فقط ما مردها میدانستیم و مادرمان و مادربزرگمان! | اما حالا که لو رفتیم | من با حلوای برشتوک راضی‌ترم!

الف:

بهترین هم صحبتی‌ها ، آن است که در آن کتابی معرفی شود، یا مصداقی در ادامه‌ی صحبت‌مان از کتابی آورده شود و خلاصه نام کتابی ذکر شود. طبیعتا در این شیوه‎‌ی ارزش گذاری، از نظر من مکالمه‌ای بعنوان گفتگوی خوب مطرح می‌شود که در آن نام کتاب‌های بیشتری آمده باشد و در یک کلام کتاب ازحالت انفعال خارج شود و مورداستفاده‌ درخارج از جلدش قرار بگیرد.

 

ب:

با اینکه کتاب‌ها را با یک پاراگراف در یک استوری معرفی کنیم زیاد موافق نیستم. یک پاراگراف هرچقدر هم که جذابیت داشته باشد وقتی نتواند با زندگی عجین شود عملا با یک تصویر زیبا تفاوتی ندارد. و من معتقدم کتاب فراتر از تصویر است به هزاران دلیل که میتوانیم راجبش صحبت کنیم. اما متن یک کتاب زمانی ارزش خودش را بالاتر میبرد که بتواند با آنچه در واقعیت برای ما رخ میدهد اتصالی پیدا بکند و آن‌جا تجربه‌های خوانده‌ی ما به کار بیایند. ولو اینکه در حد یک ضرب‌المثل یا یک بیت شعر باشد در یک سخنرانی!

 

ج:

پس از اتصال کتاب‌ها به زندگی، نکته‌ی دیگری که در کتاب‌خوانی موثر است اتصال کتاب‌ها به یکدیگر است.
در هر متن، متن کوچکتری وجود دارد و در دل آن متن کوچکتر، متن کوچکتر دیگری که به جهانی تازه راه دارد؛ درست مثل عروسک‌های ماتروشکای روسی که بنظر بی‌نهایت می‌آیند و بدین ترتیب ما از کتاب‌ها به کتاب‌ها می‌رسیم. و از متن‌ها به متن‌ها. این اتصال، شکوه مطالعه را به نمایش می‌گذارد.


-یاسین|آذرماه‌چهارصدودو