روحیهام زنده است؛ به نورِ کم رمقِ امید | از هرچه میدانستم بیدریغ بخشیدم | چیزی را پنهان نکردم جز آنچه دیگران را هم آزار میداد | توقعی از کسی ندارم | و اگر میخواهید همین نور کمرمق امید را در من فوت کنید؛ از من توقع داشته باشید! | و حالا تو فکرمیکنی لابد از لای خروارها کتاب آمدهام بیرون؟ نه! | اما اگر آنچه که میخواندم، با شرافت در تعارض نبود، به زندگیام اضافه کردم | آدم با دانستههایش شاید جایی از دنیا را نگیرد اما یحتمل [به زور مسئولیتی که ایجاد میشود] یک قدم به لبهی پل صراط نزدیکتر میشود | آنقدر که باید، خوب بودم | و بیشاز آنچه باید، خوبی دیدم | شُکر
-یاسین، نیمیادداشت، اسفندچهارصدودو