نه از تشویق جَوگیرم
نه از تحقیر دلگیرم
نه تکرارِ کسی هستم
نه حتی از خودم سیرم
یه روز مُدام میبُردم
یه روز شکست میخوردم
یه شب مستم از لبخند
یه شب ساکتو افسردهم
منم آدمم، آدم
منم لازمه تعمیرشم
منم میشه یه وقتایی
با خدایخودم درگیرشم
منم آدمم، آدم
منم هربار که افتادم
نشستم اشکمو ریختم؛
ولی دوباره ایستادم
هنوز ادامه دارم
منم یه قصهی زندهم
نه مُجرمم، نه مختومم
هنوز بازه پروندهم
هنوز ممکنه تو راهی
برم که برگشته باشم
همین خوبه هنوزم من
میتونم خسته باشم
یهوقتی میل بغل دارم
یه روز از لمس بیزارم
منم یه آدمم دیگه
روزِ خوب و بد دارم
منم آدمم، آدم
منم یه مُشتْ انتخابم
باید بیدار بمونم چون؛
بعد مرگ کلی میخوابم
منم آدمم، آدم
منم لازمه تعمیرشم
منم میشه یه وقتایی
با خدایخودم درگیرشم
منم آدمم، آدم...
-یاسین، بهمن چهارصدودو