از کِثرت زخمِ شِکنِ دل چو تُرنجیم
ما گولِ ترحّم نخوریم، عاریهسنجیم
تنها سَر گیسوی تو سِرّ دلمان شد
بر هر گذری پا نَنهیم، در پی گنجیم
ز سرتاسر عالم طلبم نیست جز آنکه؛
پلکی بزن آرام که دیوانهی غَنجیم
هرگز طلبِ آسودگی از عشق نکردیم
مجنونتر از آنیم که از عشق برنجیم
-یاسین/مهر١۴٠٢