حیدر بابا زکوی تو راهم کج اوفتاد
آوخ شتاب عمر به وصلت امان نداد
من بی خبر ز طالع آن گلرخان شاد
غافل بدم ز پیچ و خم راه زندگی
زآوارگی و مرگ و جدایی و راندگی
ترک سپاس نان و نمک کار مرد نیست
حسرت به عمر طی شده داروی درد نیست
نامرد را هر آئینه بردی به نرد نیست
ما هم نمیبریم تو را لحظه ای زیاد
ما را بکن حلال ،اجل گر امان نداد
بر اشک چشم خلق اگر باشد التفات
رنگین ز خون نمیشود این چهره حیات
خنجر نبندد آن که اصیل است و پاکذات
ما را، بهشت، رنگ جهنم گرفته است
ذیحجهمان هوای محرم گرفته است
پینوشت:
بخشیهایی از ترجمهی زیبای شاهکار استاد شهریار - حیدربابا- توسط کریم مشروطهچی را خواندید.