فلک

صبر بسیار بباید پدر پیر "فلک" را

صبر بسیار بباید پدر پیر "فلک" را

فلک

فلک سومین وبلاگ من پس از پاریس نیوز و جمله است که هردو با سابقه ای دوازده ساله به دلیل عدم تعهد یکی از سرویس دهندگان وبلاگ نویسی، براحتی حذف شدند.
اینجا یادداشت های روزانه ام را مینویسم و شعرهایم را منتشر میکنم.
گرچه مطلعم وبلاگ این روزها قلدری سابق خودش را از دست داده است وکمتر کسی در این ایام آن را جدی میگیرد، اما بنظر من یک روزانه نویس، حتما باید یک وبلاگ داشته باشد و مدام درحال نوشتن باشد.
در وبلاگ فلک، یادداشت ها و شعرهایم را منتشر میکنم. البته اگر بشود نامش را گذاشت شعر.
همین و باقی بقای تان
ارادتمند-یاسین

طبقه بندی موضوعی

۳۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فاضل نظری» ثبت شده است

اخیرا تبلیغات کافه-رستورانی در اینستاگرام وایرال‌شده که می‌گویند: در همبرگر و پیتزایی که به دست مشتری می‌دهد تربتِ امام‌حسین می‌ریزند!
و تعداد کثیری از مذهبی‌ها هم مثل همیشه جَوزده درحال غش و ضعف‌اند؛
اولا؛ تربت جهت استشفا و لحظه احتزار توصیه شده‌است!
دوما؛ تربت سیدالشهدا حرمت دارد! تربت نوعی حرز است! درگذشته‌های نچندان دور علمای شیعه بالای تاج عمامه می‌گذاشتند که مبادا به آن هتک حرمت نشود.
بعد بصورت فله‌ای می‌ریزید توی غذایی که اغلب دورریز دارد! و با آن شوآف می‌کنید؟! یعنی دکان مداح‌های استدیویی بس نبود که از تربت سیدالشهدا هم ابزار شوآف ساختید؟!
فراموش‌نکنید؛ امام‌رضا(ع) می‌فرماید: آل محمّد را وسیله امرار معاش خود نسازید که وسیله ارتزاق قرار دادن ایشان، کفر است.
«لا تَأْکلوا النّاسَ بآلِ محمّدٍ، فإنَّ التَّأکُّلَ بهِم کُفرٌ»

من تبلیغ‌های یوتیوب رو دوست دارم؛ | نمی‌دونم چطوری براتون توضیح بدم ولی؛ | گرچه کوتاه و بدون محتوای مهمی هستند اما؛ | در عرض چند ثانیه بهم کمک میکنند تا یکم ذهنم استراحت کند؛ | و هم یک دور سریع با خودم مرور کنم که چه دیدم؛ | و هم اینکه مشتاق‌تر هستم ادامه‌ش را ببینم یا نه | و همه‌ی اینا تو یه مدت کوتاهی اتفاق میفته | بدون داشتن محتوای قابل ملاحظه | یک چیز کوچکِ خوب.

میان دردهای کُهنه دنبال چه میگردی؟
شگفتا مَرد، چه‌شبها را سحر کردی

-یا.سین/سحرِ٢۴بهمن١۴٠١

 

پی‌نوشت: شاید نزدیک به یکساعت راجب همین بیت با استاد محمودی نازنین در اتاق اساتید دانشگاه آزاد گپ زدیم. مصرع دوم ابتدا این شکلی بود؛
«شگفتا مرد، هم دردی و هم‌دردی»
که بدلیل تکرار لفظ تغییرش دادم.
درواقع ٢۴بهمن تاریخ تکمیل این مصرع است. یادش بخیر.

امروز به پرواز پرنده‌ای توی آسمان نگاه کردم | با خودم فکرکردم چطور میشد اگر آدمیزاد هم دو بال ناقابل داشت | اما آیا دو بال می‌توانست کمی از رنج آدم کم کند؟ | ما مگر قدر همین دست‌ها را دانستیم که طلب بال بکنیم!

«بله، به تو احتیاج دارم! زیرا تو تنها کسی 
هستی که می‌توانم درموردِ رنگِ یک ابر با او 
صحبت کنم.»

 

آنچه ولادیمیر ناباکوف در این نامه‌اش به ورا نوشته است تنها صحبت کردن راجع به رنگ یک ابر نیست. ناباکوف میگوید میتواند با ورا درباره‌ی چیزهایی که از گفتن‌شان به دیگران واهمه دارد به راحتی حرف بزند. ناباکوف معتقد است حرف زدن راجع به همین چیز کوچک ممکن است مارا در معرض قضاوت قرار دهد. اما ورا او را قضاوت نمیکند. بنابراین صحبت از رنگ یک ابر نیست! صحبت از زندگی‌ست. چیزی که مدتهاست معنایش را تغییر دادیم!

گاهی می‌دانیم رفتاری اشتباه است اما صدایمان در‌نمی‌آید | انگار همه دارند کار درست را انجام می‌دهند و این ماییم که اشتباه می‌کنیم | به نوعی مسخ شدیم | وقتی رفتار اشتباهی را تحمل می‌کنیم تبدیل می‌شود به فرهنگ عمومی | صداهایِ درستِ خاموش، فرهنگ غلط را پروار می‌کند | بنابراین راجع‌به اشتباهات حرف بزنید | اجازه ندید یک حرکت غلط تنها بدلیل چندلایک توسط جامعه قبول شود.

نه از تشویق جَوگیرم
نه از تحقیر دلگیرم
نه تکرارِ کسی هستم
نه حتی از خودم سیرم

یه روز مُدام می‌بُردم
یه روز شکست می‌خوردم
یه شب مستم از لبخند
یه شب ساکت‌و افسرده‌م

منم آدمم، آدم
منم لازمه تعمیرشم
منم میشه یه وقتایی
با خدای‌خودم درگیرشم

منم آدمم، آدم
منم هربار که افتادم
نشستم اشکمو ریختم؛
ولی دوباره ایستادم

هنوز ادامه دارم
منم یه قصه‌ی زنده‌م
نه مُجرمم، نه مختومم
هنوز بازه پرونده‌م

هنوز ممکنه تو راهی
برم که برگشته باشم
همین خوبه هنوزم من
میتونم خسته باشم

یه‌وقتی میل بغل دارم
یه روز از لمس بیزارم
منم یه آدمم دیگه
روزِ خوب و بد دارم

منم آدمم، آدم
منم یه مُشتْ انتخابم
باید بیدار بمونم چون؛
بعد مرگ کلی میخوابم

منم آدمم، آدم
منم لازمه تعمیرشم
منم میشه یه وقتایی
با خدای‌خودم درگیرشم

منم آدمم، آدم...

-یاسین، بهمن چهارصدودو

امروز ویدئویی دیدم از یک خانم فرانسوی که شعرهای فارسی را به آواز می‌خواند | شرمگین شدم | همه ما باید روزانه چند دقیقه شعرهای فارسی را به آواز بخوانیم | آواز خواندن، فعالیتی مسرت بخش است که باعث پرورش ایده‌های جدید می‌شود | آن هم با شعرهای فارسی | شعرهای فارسی، زبان فارسی، توصیفات ایرانی، همه‌شان زیبا عمیق، فکرشده و قابل تامل هستند | شما در جهان لغات و جملات، چه چیز به عمق یک بیت فارسی میتوانید پیدا کنید؟ | و حالا اگر این بیت را زمزمه کنید، واقعا لحظه‌ی دلپذیری برای خودتان خلق میکنید | بنابراین حیف است آدم این لحظات را از خودش دریغ کند | مثلا الان این بیت حافظ را زمزمه کنید:
ما را زِ خیالِ تو چه پروایِ شراب است؟
خُم گو سر خود گیر، که خُمخانه خراب است

ما زمانی که بارِ اندوه‌ را به دوش می‌کشیم بسیار تنهاییم؛ از دوستان‌مان فاصله می‌گیریم تا رنج نکشند و از دشمنان دور می‌شویم که از رنج ما شاد نشوند‌.
#روزمره

هی اصرار پشت اصرار که بگو! بنظرت من چطور آدمی‌ام؟!
گفتم: «من از نظر دادن اجباری راجع‌به آدم‌ها، اونم چشم‌توچشم‌شون، خوشم نمیاد چون دست‌پاچه‌م میکنه، چون مجبور میشم یه چیزایی رو نگم. البته فقط خوشم نمیاد، نه اینکه مشکلی باهاش داشته باشم. بنابراین اگه تو چیزی توی دلت هست به من بگو!»
گفت: باشه راجع‌به خودت که میتونی بگی. راجع‌به خودت یه چیزی بگو حداقل!
و من راجب خودم همیشه ستم‌کارترینم. پس بی‌ملاحظه شروع کردم.
داشتم بهش میگفتم:  «آره خلاصه، گاهی پرش فکری زیادی دارم. در کنارش هم گاهی فضا برام ناامن میشه و این خیلی اذیتم میکنه!»
گفت: یعنی چی؟!
گفتم: «یعنی الان دارم فکر میکنم قراره کِی اینارو علیه خودم استفاده کنی؟! قراره به چندنفر بگی اینارو؟! ناراحت شدم گفتم اصلا! فراموشش کن» 
و چون همه‌ی اینا توی سرم بود. نتونستم جایی برم!

-یاسین، یادداشت‌های‌پراکنده، زمستان۴٠٢