فلک

صبر بسیار بباید پدر پیر "فلک" را

صبر بسیار بباید پدر پیر "فلک" را

فلک

فلک سومین وبلاگ من پس از پاریس نیوز و جمله است که هردو با سابقه ای دوازده ساله به دلیل عدم تعهد یکی از سرویس دهندگان وبلاگ نویسی، براحتی حذف شدند.
اینجا یادداشت های روزانه ام را مینویسم و شعرهایم را منتشر میکنم.
گرچه مطلعم وبلاگ این روزها قلدری سابق خودش را از دست داده است وکمتر کسی در این ایام آن را جدی میگیرد، اما بنظر من یک روزانه نویس، حتما باید یک وبلاگ داشته باشد و مدام درحال نوشتن باشد.
در وبلاگ فلک، یادداشت ها و شعرهایم را منتشر میکنم. البته اگر بشود نامش را گذاشت شعر.
همین و باقی بقای تان
ارادتمند-یاسین

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پادگان» ثبت شده است

عادتی بدی دارم که خودکار یا قلم دم دستم را اغلب جایی در لبه‌ی میز میگذارم. و خیلی از اوقات زیر میز باید دنبال‎شان بگردم.
امروز وقتی مثل همیشه زیر میز دنبال خودکارم می‌گشتم، با خودم گفتم مرگ به شیوه‌ی جان نیدل من هم عجیب است!
جان نیدل من، یکی از شخصیت‌های داستان وودی آلن است که زیر میزی انباشته از کاغذ و در حالی که به دنبال فرهنگ لغت شعر و قافیه‌اش می‌گشت، خفه شد. بنظر که مرگ آرامش بخشی بود، مرگی در میان کتاب‌ها و کاغذها. اما کمی بیشتر که دقت میکنم با خودم میگویم یعنی میخواسته چه چیزی را یادداشت کند؟ اگر بیتی باشد که میتوانسته کسی را نجات دهد چه؟! یا یه پاراگراف شورانگیز که برای دقیقه‌ای آدمیزاد را از این جهان زمخت بکند و ببرد توی جهان پرشور کلمات.

تلاش برای «ایرانی سرسبز»

پارسال پاییز توی پادگان می‌گذشت | توی یه محیط بی‌روح، دستوری، با نظمی آزاردهند | همراهِ شانه‌هایی با اسلحه‌های گرمی که البته بسیار سرد بودند | اما یک چیز را کاملا خاطرم هست که همیشه آزارم میداد؛ | دائم صدای قارقار کلاغ میومد | فکر کنم تابه‌حال اینجا نگفتم؛ | صدای کلاغ خیلی بهم استرس میده و ذهنم رو بهم می‌ریزه | کلاغ، پرنده‌ی شومی نیست | اما قارقارش، نمیدونم با دلم چیکار میکنه!