تا همین یکسال پیش، مربای توت فرنگی بوی شادیآوری داشت | این را به عنوان یک تجربهی زیسته و بارها زیسته از من بپذیرید | چرا که بارها در خانهی مادربزرگم دچارش شدهام | بوی مربای توت فرنگی ناشی از حجم زیادی توت فرنگی که توی قابلمه و سپس صافیها بارها به دست مادربزرگ آبکشی میشد | او همیشه با دانههای سیاه روی توت فرنگی مشکل داشت | میگفت از کجا معلوم که اینا آلودگی نباشن | اما از جایی که علاقهی شدیدی به خود توت فرنگی داشت -طبیعتا بنظر زنی از سالهای هزاروسیصدوبیست- تنها راه مصرف توت فرنگی، بصورت مربا بود | چرا که به هرحال پخته میشد و میشد پذیرفت که آن دانههای سیاه هم در اثر حرارت زیاد، آلودگی خودشان را از دست داده باشند | مربای توت فرنگی جز ثابت سفرهی صبحانهی مادربزرگ بود | من درهمان ایام کودکی، اغلب پیالهای از مربای توت فرنگی را با دوستانم شریک میشدم | مربای توت فرنگی چاشنی بازیهای کودکانهی ما در کوچهی مادربزرگ بود | حالا مادربزرگ یکسالیست که دیگر دربین ما زندگی نمیکند | موهای من از سیاه به جوگندمی زدهاند | کودکی در آن کوچه بازی نمیکند | و بوی مربای توت فرنگی هم دیگر شادیآور نیست | حالا اگر از من پپرسید، بنظرم توی آن دانههای سیاهش نیز آلودگی دارد | و بهرصورت بعد از رفتن مادربزرگ، توت فرنگی دیگر مزیت خاصی ندارد.
-یاسین،یادداشتهایپراکنده،زمستانچهارصدودو